top of page
Home-Button_edited.png

عضویت

نان مقوایی

حسرت نان اگر امان دهدم

شعرهایم دوباره جان دهدم

گرچه بشکست پشتم از اندوه

سازها عمر جاودان دهدم


دانم این ره که من همی پویم

سوی بازارها نمی‌آید

نانی امّا دهد مقوایی

سقفی از ماه و آسمان دهدم


هرکه خدمت به قوم ما کردست

آخر عمر دربدر گردد

چون منِ سالخورده از ایّام

لعنِ از پیر و از جوان دهدم


نیست امّا گریزی از پیکار

نسلهای ترانه در راهند

گفته بودند نان درین ره نیست

آنچه جویم ولی همان دهدم


آنچه هستی فدای او کردم

واژۀ سرفراز آزادیست

جان و دل نیز پای او ریزم

دهر اگر ساعتی زمان دهدم


کامران تندر

 



bottom of page