top of page
Home-Button_edited.png

عضویت

قلب من

رشتۀ تسبیح ما را دوش مه‌رویی گسست

جام ایمانم به ساقِ سیمگونش برشکست


پیش ازینم بیش ازین نوشین دهانان دیده‌ام

تیر مژگانش ندانم چون به قلبش برنشست


مست او گشتم چنان کز خود ندانستم خبر

چشم او پیمانه و من مستِ آن جام الست


خود گمان کردم که یکتا صیدِ ابرویش منم

هاتفی گفتا که تیرش پای بس مردم بِخَست


از کمندش عاقلان رَستند بس خونین و زار

شکر دیوانه دلم از بندِ گیسویش نرست


جامِ می گر بر کَفَش بینید آن خون منست

هر کجا چون می‌رود قلب مرا دارد به دست


کامران تندر

مینیاتور اثر جهانگیر جعفریان


Recent Posts

See All
bottom of page