top of page
Home-Button_edited.png

عضویت

رنج قدم

دردش همه بر جان من آن یار که غم داشت

آن دوست که بر پیکر خود زخم ستم داشت


آن کودک بیمار که در کنج خیابان

بغضش به گلو بود پرستار چو کم داشت


آن مادر نالان که چو بر دار پسر دید

یک ماهه کمر در غم این حادثه خم داشت


محروم بسیجی که کند امر به معروف

خود حسرت دیدار پریروی صنم داشت


آن حاکم بیچاره که بدبخت‌ترین است

از بیم دو صد فوج نگهبان به حرم داشت


آن یار که در زیر شکنجه بدنش سوخت

درد وطن و گردش آزاد قلم داشت


آن کهنه خدایی که پدر بود و ستم کرد

تقدیر بدینگونه به فرزند رقم داشت


آن بنده مفلوک که این ظلم نمی‌دید

در شکر همی بود که آن یار کَرَم داشت


هرچند مرا کفش نبودست همه عمر

آموخت مرا آنکه به پا رنج قدم داشت


کامران تندر


 




1 view0 comments
bottom of page