مرهم مهر
مرهم مهر
کاشکی طبع روانى داشتم
کاش در بازو توانی داشتم
این همه بیماری و اندوه را
یک شبه از پیش بر میداشتم
جای این دیوارهای رنگ رنگ
سرو يا شاخ تری میکاشتم
کودکان دخمههای ترس را
کاش هدیه ، آسمانی داشتم
رفته بود از خاطرم ایام نیک
درد را در سینه میانباشتم
آنچه با پیمانه و یاران گذشت
سالهاى زندگى انگاشتم
پيشتر از مرهم مهر شما
زندگى را درد مى پنداشتم
گرچه از نامردمان پشتم شکست
زخمها خوردم ولی افراشتم
بهر بيدارى ازين خواب گران
از دل و جان هيچ كم نگذاشتم
براى همه شما كه با مهرتان زخم سى ساله ام را مرهم شديد.
کامران تندر