افسون
Updated: Mar 14, 2021
گامها سوی محبسِ بنبست
کامها از شرنگ غم تلخست
شهر ، افسون ز سحر مکّاران
سینهها تنگ و مهرورزی پَست
فصل فصلِ دروغ و بیماری
دور دورِ ریا و نیرنگست
مایۀ نکبت و نگونبختی
آری اینجا همه فراهم هست
سوخت سرمایۀ وطن را شیخ
محتسب رند گیرد و سرمست
طفل بودم به وقت بهمن ماه
مرغ شومی به بام ما بنشست
ما و عمری که میرود از کف
ما و تیری که میجهد از شصت
عمر را حاصلم به جز این نیست
باد در چنگ و بادهام در دست
کامران تندر
